منظومه «وَسِه vasē»منتشر شد
«وَسِه» تازه ترین اثر استاد محمدقلی صدر اشکوری ، از شاعران گیلکی سرای معاصر منتشر شد(انتشارات زرین قزوین 1391) .صدر اشکوری یکی از نامدارترین شاعران شرق گیلان و یکی از پژوهشگران با پدر مادردار فرهنگ عامه آن منطقه می باشد. از این استاد چیره دست شعر گیلکی ، قبلن مجموعه های متناوبی از جمله :« قراقوش ، سماموس ، رعنا و...» به چاپ رسیده که قراقوش از برجسته ترین آنهاست. و کتاب آماده ی چاپ«تاریخ و فرهنگ جامع روستایی اشکور» و هم چنین «دستور گویش کلایی ـ گالشی اشکور» نیز به زودی انتشار می یابد که در نوع خود تحولی عظیم در تکامل هنر و ادبیات آن منطقه ایجاد خواهد کرد. با اینکه این تارنما تالشی ست ، اما گاهی حسودی مان می شود که از کنار تجربیاتی که پژوهشگران دیگر اقوام ارایه می دهند بی تفاوت بگذریم و از آن بهره مند نشویم . خصوصن استاد اشکوری عزیز در رفقاقت و انسانیت آنچه را که در قلم جاری می کند همان گونه هم پیرامون خود را هم نگریسته و می نگرد. برای این استاد نازنین مان آرزوی تندرستی و پایداری و موفقیت داریم و جا دارد بخش هایی از شعر بلند «وَسِه» را تقدیم خوانندگان فهیم مان نماییم:
وَسِه
پالوان ؛ چفته و تاش و توشَ جی
خوکولَ ونده«شَرِم» خالَ نهه
ـ کت دبوسته نرَ وَر
دسَ لنگَ هکشه «کوتکه» پلی
که بنه خومتوره دسانَ سر
لم . اَ . داه ، لم
ـ کرَ ماتاوه کَ بُن
که نخاسه عروسَ حالَ مساُن
نقره ای لمبرَ نازو نوزَ جی
«قبله دار»َ توکَ اندا
ـ هکشه
«مازی کوتی» کولَ رَ
آسمان صافَ
ستاره ـ انَ تو گی
تازه ناُمزت بگیته لاکانَ دس
ـ ته به ته ماتیکه تر
تاچه ـ تاچه پلیکَ زرتَ سیفیتَ صدفه
دمسه و درزنَ همرا
ـ بدوت اَن
چورنیله ماهوتَ سر
دو ـ سو حلقه بسوته نفتَ چراغ
خلکَ خسه ، کنوشَ کارَ زمی جی
ـ سرَ شو
زو بزا خوبرً بامانَ کلی
شام سفره چکَ چه
ـ همافیچه
چایی اسبابَ دچه کله پلی
فکته ، بی لکَ لا
و کته پخشَ پلا
دو بزا «کلابنه » تنورَ ور
دس تُنُک ، بی تکَ تاو
تام بزا؛
بزاَخوره هچی به خاو
گودله ، چمبله
ـ گی پشَم کلاف
ندهه حاصل ای سنگَ گراچ
ـ وک وچه کانَ کفاف
شو ، شو شوپره ، کوربه
ـ شو دال
شو زائو ، شو آل
یته بدتر شو آل
سالَ جنگ سر و سنگ
«گورشکاج» هوجُما
یا «دوآل په» پا
ـ فشل دشل
و پلاوازَ «یه لنگ»
که حلا ، حلا ، حلا
ـ تمان . ا. بونی نییه
«شولَ» جی شونی نییه
پونییه ، جُم نخوره ولکَ «آزار»
دس چراغَ فیتله دخوش دره
کُنه پت ـ پت
ـ گلَ ایوان کنار
گور گور . ا . گورَ تله د وَرِسه
ـ دم ـ دمای سحر
تار می گیته دره
شکَ شی دگیت دره
...
ترجمه:
پهلوان ؛ عرق ریزان و له له زنان
کوله بار سر شاخه های «شرم» را می گذارد
ـ کنار قوچ پروار بند
دست و پا را دراز می کند کنار «سگ کله جوان»
که نهاده است پوزه اش را روی دست هایش
لم داده است ، لم
ـ زیر نور پریده رنگ ماه
که مانند عروسی ناخشنود
لمبر نقره ای اش را با عشوه و کرشمه
از حوالی بلندای «درخت قبله»
ـ می کشد
سوی قلۀ «مازی کوتی»
آسمان زلال است
ستاره ها را پنداری
دست های دختران تازه نامزد گرفته
ـ یکی پس از دیگر مهپاره تر
جوال ـ جوال پولک زرد و سفید صدف گونه را
با نخ گلدوزی و سوزن
ـ دوخته اند
بر ماهوتی بنفش
دوـ سه حلقه ای از نفت چراغ سوخته
خلق خسته ، از کار پرتلاش کشتزار
ـ سر شب
زود در و دروازه هایشان را بسته
بساط شام روی سفره را
ـ تماماً جمع کرده
آلات نوشیدن چای را کنار اجاق چیده
از توان افتاده ، بدون زیر انداز و رواندازی
دراز به دراز افتاه اند؛
کنار تنور«آشپزخانه» دوده گرفته
تنگ دست ، بی تن و توش
دم در کشیده ،
الکی خود را به خواب زده
در خود پیچان ، جنین گونه
پنداری کلافی پشمی اند
بر داشت این مزرعۀ سنگلاخی
ـ برای [تغذیه] کودکان کافی نیست
شب ، شب خفاش ، جغد
ـ شب کرکس است
شب تولد زائو ، شب زائو ترسان است
یکی از بدترین شب های سال
سال ستیز سر با سنگ ،
یورش کفتار
یا فشار خرد کنندۀ
ـ پاهای «دوآل پا»
و جهش بلند «غول یک پا»
که حالا، حالا ، حالاها
تمام شدنی نیست
از «شول» رفتنی نیست
نسیمی نمی آید ، برگ «درخت آزاد» نمی جنبد
فیتلۀ چراغ گلی در حال خاموش شدن است
پت ـ پت می کند
ـ گوشه ایوان گلی
قوقولی قوقوی خروس دیگر بلند شده
ـ دم ـ دمای سپیده است
دارد مه می گیرد
نم نم باران دارد می بارد
...
برای دیدن نظرات بیشتر این پست روی شماره صفحه مورد نظر در زیر کلیک کنید:
شما نیز نظری برای این مطلب ارسال نمایید:
بخش نظرات برای پاسخ به سوالات و یا اظهار نظرات و حمایت های شما در مورد مطلب جاری است.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .